میان دار بودن، شاخص و رهبر بودن در میان جمعی میان داری کردن: کنایه از در میان جمعی خود را شاخص نمودن و جلب توجه کردن، برای مثال میان نداری و دارم عجب که هر ساعت / میان مجمع خوبان کنی میان داری (حافظ - ۸۸۸)
میان دار بودن، شاخص و رهبر بودن در میان جمعی میان داری کردن: کنایه از در میان جمعی خود را شاخص نمودن و جلب توجه کردن، برای مِثال میان نداری و دارم عجب که هر ساعت / میان مجمع خوبان کنی میان داری (حافظ - ۸۸۸)
دارندۀ میمنه. محافظ و مراقب جناح راست لشکر. سردار میمنۀ لشکر و جناح راست سپاه. فرمانده جناح راست لشکر: ورا میمنه دار گردوی بود که گرد و دلیر و جهانجوی بود. فردوسی
دارندۀ میمنه. محافظ و مراقب جناح راست لشکر. سردار میمنۀ لشکر و جناح راست سپاه. فرمانده جناح راست لشکر: ورا میمنه دار گردوی بود که گرد و دلیر و جهانجوی بود. فردوسی